ویلیمیر خلبنیکوف، ستارۀ فوتوریسم روسی، 24 فروردین 1300ش. /13 آوریل 1921م. همراه نیروهای ارتش سرخ ایران[i] که از باکو اعزام شدند، وارد انزلی شد. یکی از چند هنرمند روس بود که در پوشش سخنرانی و تبلیغات، برای کمک به جمهوری تازهتأسیس گیلان در این تهاجم نظامی شرکت کرده بودند. خلبنیکوف پیش از سفر به ایران، در آستاراخان تا حدودی با فرهنگ و ادبیات ایران آشنا شده بود اما اولین برخورد مستقیمش با ایران و ایرانیان در انزلی اتفاق میافتاد.
انزلی مرا با بعدازظهر شگفتانگیز ایتالیا رو کرد. چشماندازهای نقرهای کوهها با تاجهای برفی برافراشتهشان، مانند شبحی آبی فراز ابرها ایستادهاند. باکلانهای سیاه[ii] با گردنهای خمیده شبیه زنجیری سیاه از دریا بلند میشدند. اینجا آب رودخانه و دریا سبز و زرد درهم آمیختهاند. بعد از خوردن گوشت گراز وحشی و سبزیپلو، رفتیم به تماشای خیابانهای ژاپنی و تنگ انزلی، حمامهایی با کاشیهای سبز، مسجدها، برجهای مدورِ یادگار گذشته که با خزه پوشیده شده بودند و سیبهای خشکیدۀ طلایی در شاخوبرگهای آبی. پاییز، مثل قطرهای طلایی، روی پوست این خورشیدهای طلایی ایران ظاهر شده است. خورشیدهایی که درخت سبز برایشان در حکم آسمان است. آسمانِ این باغها که چشمانی بیشماری از خورشیدهای طلایی دارد، از روی دیوار سنگی هر باغ بالا میرود و نزدیک چادرهایی با چشمان عمیق سیاه پرسه میزند.[iii]
خورشیدهای طلایی استعاره از نارنجها و پرتقالهای روی شاخههای درختاناند که از نگاه خلبنیکوف جلوهای ویژه به باغهای انزلی میبخشند. دیدن باغهای خیالانگیز انزلی چنان تأثیری بر خلبنیکوف میگذارد که در شعر «عید پاک در انزلی»[iv] (1921) وقتی انزلی را با باکو که یادآور روزهای سخت گرسنگی بود، مقایسه کند، دوباره به سراغ خورشیدهای طلایی میرود:
باغهایِ سبزِ تیره
با چشمان طلایی
همهجا ]دیده میشوند[.
باغهای انزلی.
اینجا درختان پرتقال میرویند
و نارنجها
مانند شبنمهای طلایی
روی شاخههای تیرۀ درختان ریختهاند. <…>
اما در باکو نارنج نیست،
جزیرۀ نارگین[v] است.
ازاینرو نفرتآور بود
ماهیِ دریا، فیلماهی یا گربهماهی.
من داستانهایی به خاطر دارم
از غواصانِ دیوانه
زیر آسمانِ چشمانِ وحشتزده.
خلبنیکوف در نامهای که مه 1921 به خواهرش نوشت دربارۀ انزلی میگوید:
انزلی خانههای سفالی بسیاری دارد که با فرشهایی از خزۀ سبز و گلهای قرمز زیبا پوشیده شدهاند. نارنجهای طلایی و پرتقالها شاخههای درختان را وادار به تعظیم کردهاند. <…> ورا! بیا اینجا، اینجا خیلی خوب است. همه با هم به ایران یا داغستان بیایید اما باکو نروید، جای خوبی نیست. برایم نامه بنویس. بیا پیشم. اینجا، هم ]برای زندگی[ جا هست هم هرچه نیاز داشته باشی. ایران خوب است، بهویژه کوههای برفیاش. فقط مردمش کمی سالخورده و فرتوتاند. آپِلسین[vi] یعنی پرتقال. در فارسی به ماه «آی»[vii] میگویند. در ایران، ژوئیه نیلوفرها گل میدهند، ]اگر بیایی[ آنها را با هم میچینیم. اینجا بهخاطر موهای بلندم به من درویش میگویند.[viii]
[i] Персидская Красная Армия (Персармии)
[ii] Corydalis
[iii] Хлебников В. Собрание сочинений: В 6 тт. Т. 6. Книга вторая. «Доски Судьбы» (избранные страницы). Мысли и заметки. Письма и другие автобиографические материалы. 1897-1922 гг. Под общ. Ред. Р. В. Дуганова. Сост., подгот. текста и примеч. Е. Р. Арензона и Р. В. Дуганова. –М.: ИМЛИ РАН, 2006. С. 207-208.
[iv] Пасха в Энзели
[v] نارگین نام قدیمی جزیرۀ بیوک زیره است که در دریای خزر در ساحل جنوبی شبهجزیرۀ آبشوران واقع شده است. این جزیره از 1915 تا 1918 اردوگاه اسرای جنگ جهانی اول بود و به «جزیرۀ مرگ» شهرت داشت.
[vi] Апельсин
[vii] در ترکی به ماه «آی» گفته میشود. این خطای خلبنیکوف است.
[viii] Хлебников В. Собрание сочинений: В 6 тт. Т. 6. Книга вторая. «Доски Судьбы» (избранные страницы). Мысли и заметки. Письма и другие автобиографические материалы. 1897-1922 гг. Под общ. Ред. Р. В. Дуганова. Сост., подгот. текста и примеч. Е. Р. Арензона и Р. В. Дуганова. –М.: ИМЛИ РАН, 2006. С. 209.
نویسنده: فرشته مشهدی رفیع
ویراستار: فاطمه عرب زاده