اشاره
داستان قربانی اسحاق یکی از هولناکترین و ژرفترین روایات کتاب مقدس است. سورن کیرکگور، فیلسوف دانمارکی، نخستین کسی نبود که تحت تأثیر این داستان قرار گرفت و کوشید آن را متناسب با فلسفۀ خود بازتفسیر کند. در طول قرون متمادی پس از نگارش کتاب مقدس، این داستان همواره مورد توجه بوده و در هر زمان بسته به باورها و دغدغههای باورمندان، تفسیری تازه از آن ارائه شده است. نوشتار زیر ترجمهایست همراه با دخل و تصرّف از فصل چهارم کتاب The Bible: A Very Short Introduction اثر John K. Riches که برخی از تفاسیر یهودی داستان قربانی اسحاق را، که در سنّت یهودی عَقِدا یا «بستن» نامیده میشود، گزارش میکند.
متون، پس از قانونی شدن و مقدس شدن، تغییر ماهیت میدهند. انتظار جامعه از متنی که مقدس بداند با متون دیگر متفاوت است. قابل تصور نیست که متن مقدّس با عمیقترین درک مؤمنان از امر مقدّس در تضاد باشد. هر گونه ناهماهنگی جدّی بین تجربۀ جامعۀ دینی و جهان متن مقدّس باید به نحوی حل و فصل شود. یا باید دنیای متن را با تجربۀ جامعه تطبیق داد یا جامعه باید تغییر کند تا با متن مطابقت داشته باشد. بدین ترتیب دیالکتیکی قدرتمند شکل میگیرد که به موجب آن، مؤمنان متون را در پرتوی تجربۀ خود میخوانند، و در عین حال برای آن که تجربۀ خود را معنا کنند و شکل دهند، به متون مراجعه میکنند.
اجازه دهید متنی را در نظر بگیریم که در سنت یهودی طنینهای عمیقی داشته است و برخی از شیوههایی که این متن به تجربیات جامعۀ یهودی شکل داده و خود متقابلاً از آن شکل گرفته را بررسی کنیم.
عَقِدا
عَقِدا، داستان قربانی اسحاق توسط ابراهیم در فصل بیست و دوم کتاب پیدایش، تارهای بسیار عمیقی از احساسات یهودی را به لرزش در میآورد. روایتی عجیب از خشونت و لطافت توأمان، روایت پدری که به دستور خدایش باید «تنها پسرش» قربانی کند و پدر و پسر تنها در آخرین لحظه با مداخلۀ فرشتۀ خدا از وحشت قریب نجات خواهند یافت. قدرت و اختصار و ملموس بودن که وجه مشخصۀ روایات کتاب مقدس است، در این داستان در اوج خود قرار دارد. ابراهیم و اسحاق غلامان را رها کردند و به راه افتادند: «و ابراهیم هیزم قربانی سوختنی را برگرفته، بر پسر خویش اسحاق نهاد، و آتش و چاقو را به دست خود گرفت، و هر دو با هم میرفتند.» (پیدایش 22: 6) جملۀ آخر، دو آیه بعد تکرار می شود، و گفتگوی کوتاه بعدی پیوند عاطفی پدر و پسر را به نمایش میگذارد: «اسحاق به پدرش ابراهیم گفت: پدر؟ پاسخ داد: بله پسرم؟ گفت: این از آتش و هیزم، ولی برۀ قربانی کجاست؟ ابراهیم پاسخ داد: پسرم، خدا خود برۀ قربانی را فراهم خواهد کرد. پس هر دو با هم میرفتند.» (پیدایش ۲۲: ۷ – ۸) با این حال اطاعت ابراهیم از خدا آنها را به کوه قربانی سوق میدهد. بر فراز کوه، دست دراز میکند و چاقو را بر میگیرد تا پسرش را سر ببرد و تنها در این لحظه است که فرشته مداخله میکند و فاجعۀ قریب، به برکت و وعدۀ قومی جدید تبدیل میشود. گسترۀ عواطف و تجربیاتی که در این روایت کوتاه و مختصر گنجانده شده شگفتانگیز است، و این در غنای خوانشهای بعدی به وضوح پیداست.
یکی از اولین تفاسیر روایت، در کتاب یوبیل یافت میشود. کتاب یوبیل کتابی غیر رسمی است که وقایع کتاب پیدایش و نخستین فصلهای خروج را با حذف و اضافاتی بازگو میکند. بخش عمدۀ این اثر از زبان فرشتۀ «حضور» (یا شِخینا) برای موسی روایت میشود. انتخاب فرشته به عنوان راوی، نویسنده را قادر میسازد تا نقل کند در حین وقوع داستان ابراهیم، در آسمان چه میگذشت، چیزی در روایت کتاب مقدس غایب است. کتاب یوبیل به ما خبر میدهد که چرا خدا ابراهیم را آزمایش کرد. ایمان و عشق ابراهیم به خدا میان آسمانیان شهره بود. این امر شیطان را که شاهزاده مَستِما نامیده میشود، تحریک کرد که عشق ابراهیم را به چالش بکشد و ادعا کند که ابراهیم پسرش اسحاق را بیش از خداوند دوست دارد. فرشته به موسی میگوید: خدا میدانست که ابراهیم در عشقش صادق است، زیرا پیش از این بارها او را آزموده بود، اما با این حال آزمایشی نهایی برای ابراهیم در نظر گرفت. مضمون «آزمایش نهایی» در تفاسیر بعدی یهودی بر این داستان، به کرّات ظاهر خواهد شد.
بنمایۀ آزمایش ابراهیم پیشاپیش در کتاب پیدایش موجود است، اما در کتاب یوبیل محل تأکید تغییر ظریف و در عین حال قابل توجهی میکند. آزمایش وسیلهای نیست تا خدا بفهمد ابراهیم او را دوست دارد و از او اطاعت میکند یا خیر. در اینجا خدا (و خواننده) از پیش از عشق و اطاعت ابراهیم خبر دارد و به خاطر همین علم پیشین هم هست که خدا در لحظۀ حساس مداخله میکند. برعکس، در پیدایش، تنها پس از آن که ابراهیم چاقو به دست میگیرد، عشقش برای خداوند محرز میشود و از طریق فرشته میگوید: «اکنون میدانم که از خدا میترسی، زیرا پسرت، آری یگانه پسرت را از من دریغ نداشتی.» (پیدایش 22: 12) در کتاب یوبیل، هدف از عمل خدا نشان دادن ایمان و عشق ابراهیم به شاهزاده مَستِماست. این از واپسین کلام خدا به ابراهیم در کتاب یوبیل روشن است، کلامی که در کتاب پیدایش موجود نیست: «و من به همه اعلام کردم که تو در هر آنچه به تو فرمان میدهم به من ایمان داری.» این پیامی بود برای یهودیان که در زمان نگارش کتاب یوبیل، خود تحت چنین آزمایش هولناکی قرار داشتند. کتاب یوبیل در قرن دوم پیش از میلاد نوشته شده، زمانی که آنتیوخوس اپیفانس، پادشاه سلوکی، آیینهای یهودی را ممنوع کرد و خاطیان را با خشونت و بی رحمی تحت تعقیب قرار داد. هدف از آزمایش ابراهیم و همچنین یهودیان، این است که ایمان بنیاسرائیل به خدا نزد همگان شناخته شود، تا به واسطۀ ایشان «همۀ قومها برکت یابند.» (یوبیل 18: 16)
اضافه شدن شیطان، در کنار بنمایۀ آزمایش، بُعد جدیدی به داستان میبخشد. اکنون قدرتهای تاریکی در جهان در کارند که مردمان را گمراه میکنند و میخواهند حتی صدّیقترینها را نابود کنند. از دید نویسندۀ یوبیل پارهای از مسئولیت رنج انسان بر دوش شیطان است، با این حال خدا و فرشتگانش برای حمایت و محافظت از مؤمنان همیشه حاضرند. در داستان قربانی، خدا و فرشتگان همان جا در کنار ابراهیم هستند تا اطمینان حاصل کنند که آسیبی به اسحاق نمیرسد. اما این چگونه با تجربیات یهودیان در دوران آزار و اذیت سازگار است، دورانی که بسیاری به کام مرگ کشیده شدند؟ خدا در این دوران کجا بود؟
فیلون اسکندرانی، نویسندۀ یهودی قرن اول، به خوبی از این مشکلات آگاه بود. جامعۀ فیلون در اسکندریه در معرض تبعیض و آزار و اذیت دیگری قرار داشت. او در رسالۀ «دی آبراهامو» ابتدا به این اتهام میپردازد که آزمایش ابراهیم در قیاس با مشرکانی که با میل و رغبت فرزندان خود را برای حفظ شهر یا مردم خود قربانی کرده بودند، اهمیت چندانی ندارد. اما فیلون میگوید برای ابراهیم، که قربانی انسان در نظرش نفرتانگیز بود، قربانی کردن پسرش آزمایشی بسیار وحشتناکتر بود. در حالی که برای حاکمان بت پرست، چنین مناسکی کمابیش به طبیعت ثانوی تبدیل شده بود (دی آبراهامو، 177-99). پاسخ فیلون به همین جا ختم نمیشود. او همچنین با بیان معنای تمثیلی داستان، نکتهای در مورد رنج و مصیبت بشری بیان میکند. نام اسحاق در زبان عبری به معنای خنده (صحق) است. ابراهیم در لایۀ تمثیلی، خنده و شادی را محض اطاعت از خدا قربانی میکند. زیرا شادی و سعادت خالص فقط مختص خداست. با این وجود، خداوند اسحاق را به ابراهیم باز میگرداند و بدین ترتیب در لایۀ تمثیلی، به کسانی که ایمان دارند اجازه میدهد از شادی الهی بهره ببرند، هرچند که شادی در این جهان همواره با غم و اندوه آمیخته خواهد بود (دی آبراهامو، 7-200). آدم به یاد لطیفهای یهودی میافتد: چرا یهودیان مست نمیکنند؟ زیرا آدم به هنگام مستی مشکلات خود را فراموش میکند.
قربانی ابراهیم از قربانی مشرکان برتر بود چون مشرکان به قربانی فرزندان خود خو کردهاند، اما درد و رنج بزرگتر خود یهودیان چه؟ آزار و شکنجۀ وحشتناکی که در زمان آنتیوخوس اپیفانس بر یهودیان تحمیل شد، موجب شکل گرفتن داستانهایی از ایمان یهودیان به خدا تحت شکنجۀ شدید شد. یکی از این داستانها (در کتاب دوم مکابیان، فصل 7) روایت مادری را میگوید که شاهد شکنجۀ دهشتناک هفت پسرش است و با این حال آنها را تشویق میکند که ایمانشان را حفظ کنند، و پس از آن که هفت پسرش زیر شکنجه جان دادند، خودش نیز به دستور آنتیوخوس کشته میشود. در بازخوانی بعدی خاخامی، این داستان از فضای اولیهاش در زمان آنتیوخوس اپیفانس به قرن دوم میلادی منتقل میشود، دورانی که یهودیان تحت آزار و اذیت هادریانوس امپراتور روم بودند. داستان آکنده از درد و رنجی آمیخته با غرور است:
مادر گریست و [به پسرانش] گفت: فرزندانم، نهراسید، زیرا برای این آفریده شدهاید، تا در دنیا نام آن قدوس را بلند کنید. بروید به پدرمان ابراهیم بگویید: مغرور نباش! تو یک قربانگاه ساختی، اما من هفت قربانگاه ساختم و بر آنها هفت پسر خود را تقدیم میکنم. کدام یک بزرگتر است؟ قربانی تو تنها یک امتحان بود، اما من آن را به انجام رساندم.» (یلقوط، تثنیه 26، 938)
واکنشی دردناکتر به این داستان در بازگوییهای قرون وسطایی در جریان آزار و اذیت یهودیان در بحبوحۀ جنگهای صلیبی دیده میشود. تواریخ یهودیان آن زمان ثبت میکنند که چگونه وقتی صلیبیون به محلههای یهودینشین حمله میکردند، یهودیان برای آن که در معرض شکنجه برای تغییر دین اجباری قرار نگیرند، یکدیگر را ذبح میکردند، چاقو را به دقت بازرسی میکردند تا از نظر شرعی بدون نقص باشد، و دعای مخصوص قربانی میخواندند. اشعار مذهبی آن زمان چنین قربانیهایی را با قربانی اسحاق مقایسه میکند:
خداوندگارا، ای پرجبروت، بر فراز بلندترین جایگاه!
زمانی، برای یک قربانی فرشتگان در برابرت گریستند،
اما اکنون چه تعداد سلاخی و سوزانده میشوند
چرا برای خون این کودکان فرشتگانت نگریستند؟
پیش از آن که آن پدر والا در شتاب خویش تنها فرزند خود را قربانی کند
از آسمان ندایی شنیده شد: «دستت را برای کشتن پیش نیاور!»
اما اکنون چه تعداد پسران و دختران از دم تیغ میگذرند
بی که ندایی از آسمان برخیزد تا ایشان را از سلاخی شدن و سوختن حفاظت کند.
ربّی الیعزر بار یوئیل هالِوی
یا در شعری دیگر:
زمانی، در امنیت و آسایش، به قربانی کوه موریا متوسل میشدیم
برای نجات نسلی بعد از نسل دیگر
اینک قربانی از پس قربانی تقدیم میشود، چنان که از شمار گذشته است.
ربّی داوید بار مِشولّام
اما قابلتوجهترین برخورد با داستان قربانی در این دوره از قلم افرایم بن یعقوب اهل بُن بیرون میآید. در شعر او میخوانیم که ابراهیم نه تنها مناسک قربانی پسرش را به انجام رساند، بلکه حتی وقتی خداوند اسحاق را زنده کرد، خواست بار دیگر قربانیاش کند.
شتاب کرد و او [اسحاق] را با زانوهایش به زمین میخکوب کرد.
به دو بازویش زور آورد
و با دستانی محکم او را مطابق شریعت ذبح کرد،
قربانی به انجام رسید.
این گاه شبنم رستاخیز بر او فرود آمد و زنده شد
اما [پدر] او را گرفت تا بار دیگر ذبح کند.
تورات شاهد است! این حقیقتی است مستند:
«فرشتۀ خداوند بار دوم ابراهیم را از آسمان ندا در داد.»
شاعر ادعا میکند که کتاب مقدس روایت او از تلاش مجدد ابراهیم برای قربانی کردن پسرش را تأیید میکند. به واقع در داستان پیدایش فرشته دو بار ابراهیم را میخواند، یک بار برای جلوگیری از قربانی، یک بار برای اینکه به ابراهیم وعده دهد که پدر قومی بزرگ خواهد شد. ربّی افرایم اما تفسیری بسیار متفاوت از این دو ندا میکند. در تفسیر ربّی افرایم، ابراهیم ندای اول را نمیشنود یا نادیده میگیرد و قربانی را به انجام میرساند و تنها بار دوم ندای الهی او را از ذبحی دیگر باز میدارد. اشپیگل، در گزارش عمیقاً دلسوزانهاش از این شعر، به اختصار دربارۀ عبارت «این حقیقتی است مستند» مینویسد: «اگر نه مستند به کتاب مقدس، بی تردید مستند به تجربۀ یهودیان قرون وسطی». تجارب وحشتناک یهودیان در آزار و اذیت قرون وسطی میبایست در متون مقدس آنها بازتاب پیدا کند و تفسیر ابزاری بود که این نیاز معنوی را برآورده میکرد.
نویسنده: فواد سیاهکالی (کارشناسی ارشد ادیان ابراهیمی)