«تریتَ بود نخستین پزشک خردمند.» (اوستا، 1392: 875)
- جادوگری
جادوگری از زمانهای بسیار دور، ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است. در دورههایی از تاریخ، جادوگری یا مبارزه با آن تصاویری هولناک از خشونت را در لایههای نهفتهی تمدن بشری به نمایش گذاشته است. در کنار سویههای تاریک جادوگری، با توجه به ذهنیت اسطورهپرداز عوام در زمانهای کهن، باور به جادو میتوانست برای انسانها منافعی معنوی و چه بسا مادی داشته باشد؛ هر چند که در ذهنیت انسان امروزی، این منافع غریب یا نامحتمل بنمایند.
با وجود اینکه در تداول امروزی زبان فارسی، واژهی «جادو» تداعیگر معانی ناخوشآیندی است و شاید به سبب عِرق ملی خوش نداشته باشیم از معنای منفی آن در داستانهای ایرانی بگوییم، نمیتوان اشارههایی که دربارهی جادو و جادوگری در اساطیر ایرانی آمدهاند را بهکل نادیده گرفت. واژهی جادو بارها در شاهنامهی فردوسی تکرار شدهاست. این واژه در اشعار فردوسی همیشه به یک معنا نیست و مشتقات آن پیوسته به معنای جادوگری نیستند. بهعنوان نمونه، «خالقیمطلق» در واژهنامهی شاهنامه، برای «جادوی» این معنا را آورده است: «شگفتینمودن در داستانسرایی، افسونکردن در سخنپردازی.» (خالقیمطلق، 1399: 137)
در شاهنامه جادوگری آشکارا امری ناپسند است و به دشمنان ایران نسبت داده میشود. زمانی کیکاوس میل رفتن به مازندران را پیدا میکند، زال از در مخالفت وارد میشود و در توصیف مازندران میگوید:
چه آن خانهی دیو افسونگرست طلسمست و بندست و جادوپرست
مر آن را به نیرنگ نتوان گشاد مده روز و رنج و درم را به باد!
(خالقیمطلق، 1399: 203)
یا بارها میخوانیم که افراسیاب جادو و توران جادوستان است. مثلاً کیخسرو پس از پیروزی بر افراسیاب، در زمانی که از پادشاهی سیر شده، به نژاد خود فکر میکند و آن را عاملی میداند که ممکن است او را چون جمشید و ضحاک به بیراهه بکشاند. او در اشاره به افراسیاب او را پر از کیمیا میخواند:
به یک سو چو کاوس دارم نیا دگر سو، چو تور، آن پر از کیمیا
چو کاوس چون جادوافراسیاب که جز روی کژّی ندیدی به خواب
(همان، 877)
پس میتوان انگاشت که جادوگری در شاهنامه، امری ناپسند و کار ویژهی «انیرانیان»، به حساب میآید. حال پرسشی پیش میآید: آیا میتوان جادوگران را با روشهای معمول شکست داد؟
- افسونگری
برخلاف جادوگری، افسون و فسونگری به ایرانیان نیز نسبت داده میشود. گویی این واژه دلالتهای اهریمنی کمتری در مقایسه با جادو دارد و اگر در حق انیرانیان، دشمن ایرانیان، به کار رود، نشانگر کارکردهای منفی آن است و اگر برای ایرانیان استفاده شود، معنایی ایزدی مییابد. برای مثال، کیخسرو پس از سوگند خوردن نزد کیکاوس مبنی بر اینکه با افراسیاب آشتی نخواهد جُست و کین پدر را خواهد خواست، روی به یزدان دربارهی افراسیاب میگوید:
تو دانی که او را بدی گوهرست همان بدنژاد است و افسونگرست.
(همان، 455)
در این بیت، افسونگری در کنار بدنژادی و بدگوهری، معنایی سراسر منفی دارد. با اینهمه، میخوانیم که وقتی فریدون به جنگ ضحاک میرود، در مسیر به جای نیکان و یزدانپرستان میرسد و شباهنگام نیکخواهی به سراغش میآید و بدو افسونگری میآموزد:
سوی مهتر آمد بهسانِ پری نهانی بیامُختش افسونگری
کجا بندها را بداند کلید گشاده بدافسون کند ناپدید
(همان: 40)
از آنجا که فریدون، فروکشندهی ضحاک از تخت بیداد و شخصیتی کاملاً مقبول و پذیرفته میان ایرانیان داستان است، میتوان دریافت که یادگیری افسونگری از نیکخواه در جای یزدانپرستان نمیتواند امری منفی باشد. پس میتوان نتیجه گرفت افسونگری کسی چون فریدون در برابر جادوگری کسی چون ضحاک، کلیدی است که بندها را میگشاید. حال باید دید آیا فریدون از این افسونگری در نبرد خویش بهره میجوید یا خیر.
- افسونگری علیه جادوگری
ذهنیت اسطورهساز در تلاش برای تبیین چرایی پیشآمدها عواملی را مؤثر میداند که از نظر ذهنیت منطقی نمیتوانند واقعی باشند. اگر بکوشیم تا از چشمانداز اسطورهباور به جادو نگاه کنیم، درخواهیم یافت که ایشان تمایزی قاطع میان جادوی سپید و سیاه قائلاند. از نظر ایشان هر چیزی که زیانبار و ویرانگر است، میتواند نتیجهی جادوی سیاه باشد. «اوانز پریچارد» دربارهی جادوباوری مردم «آزاند» مینویسد: «جادو در تمام نگونبختیها نقش دارد و واژهی جادو تعبیری است که آزاندها به کمک آن دربارهی نگونبختیهای خود صحبت میکنند و دلیل وقوع آنها را توضیح میدهند.» (Evans-Pritchard، 1976: 19) حال هرآنچه معتقدان به جادو برای شکستنِ طلسمِ جادوی سیاه و گریز از نگونبختی به کار برند، در حیطهی جادوی سپید میگنجد.
طبق ذهنیت اسطورهای داستانپردازان اگر جادوی سیاه همان جادوگری کسی چون ضحاک باشد، افسونگری فریدون را میتوان جادوی سپید قلمداد کرد. فریدون پس از فراگیری افسونگری از نیکخواه به جنگ ضحاک میرود و در مسیر به کمک همین افسونگری است که از گزند برادران در امان میماند. مبارزهی فریدون با ضحاک نبرد نیروی اهورایی با مهرهی اهریمن است. «مراسم ضد شر –سِحر، نفرین و عزایمنشینی همراه با مراسم خاص خود در اوستا- شدیداً به تلاش جهت غلبهکردن بر شر وابسته است.» (فارست مندوزا،1400: 49) بنابراین در داستان فریدون و ضحاک با توجه به نشانههای موجود، میتوان رگههایی از مبارزهی جادوگری سپید با جادوگری سیاه را پی گرفت.
- فریدون علیه ضحاک
فریدون پس از یادگیری افسونگری به سراغ ضحاک میرود؛ اما در مسیر با دو مانع روبرو میشود. نیرنگ برادران و گذر از رود. شر نخست را با «افسون» دور میکند:
بدافسون همان سنگ بر جای خویش ببست و نجمبید آن سنگ بیش
(فردوسی، 1399: 40)
میدانیم که گذر از رودخانه در آیینهای تشرف نقشی بهسزا دارد. «به نظر میرسد آیین تشرف زال، فریدون و کیخسرو تنها آیین سن بلوغ نیست، بلکه آیین رازآموزی جادوگران و داروگران نیز هست.» (رحیمی و شیردل، 1393: 158) گذر فریدون از آب اروندرود پس از نخستین زورآزمایی در افسونگری میتواند آیینِ گذاری برای رسیدن به مرحلهی پایانی باشد؛ یعنی گشودنِ کاخ ضحاک. فریدون در توصیف کاخ ضحاک نکتهای مهم را به زبان میآورد:
به یارانش گفت: آنکه بر تیره خاک برآرَد چنین بر ز جای از مغاک،
بترسمهمی زان که با او جهان یکی راز دارد مگر در نهان
(فردوسی، 1399: 41)
کاخ ضحاک چون دیگر سازههای انسانی نیست. کاخ با روشهای معمول جنگی گشوده نمیشود و نماد رازی است که جهان با سازندهاش دارد؛ این راز همان جادودانی ضحاک است. از همین رو است که فریدون افسونگر باید طلسم جادوگر سیاه را با جادوی سپید بشکند و نه با زور بازو:
بداسپ اندرآمد به کاخ بزرگ جهانناسپرده جوان سترگ
طلسمی که ضحاک سازیده بود سرش بآسمان برفرازیده بود،
فریدون ز بالا فرود آورید که آن جز به نام جهاندار دید
(همان: 42)
در همان حین که فریدون در حال گذر از رود و گشودنِ کاخ ضحاک است، به گفتهی ارنواز و شهرناز، ضحاک حمام خونی ساخته و سر و تنش را در آن میشوید:
همی خون دام و دد و مرد و زن بریزد، کند در یکی آبزن
مگر کو سر و تن بشوید به خون شود فال اخترشناسان نگون
(همان: 43)
ازآنجا که خون برخلاف آب نمیتواند سبب پاکی باشد، حمام خون ضحاک میتواند یکی از آیینهای جادوگرانه به حساب بیاید. همانطور که خواهران جمشید گفتهاند، ضحاک میکوشد تا با این کار فال اخترشناسان را نگون کند؛ یعنی به کمک جادوگری رویدادهای آینده را به سود خود دربیاورد. در مقایسه با گذر فریدون از رود، رود خون ضحاک به کمک وی نمیآید و در نهایت، ماردوش به دست فریدون اسیر میشود.
- نتیجهگیری
آنگونه که در متون زرتشتی آمده، فریدون نخستین پزشک است و جادو میداند. پزشکی و جادوگری از زمانهای کهن به هم آمیخته بودهاند. فریدون در شاهنامه نیز افسونگری میداند و به کمک آن، سنگ را از حرکت باز داشته و کاخ ضحاک را میگشاید. از سوی دیگر، ضحاک شاهنامه یا همان اژیدهاک اوستا، موجودی اهریمنی و مهرهی اهریمن در نبرد کیهانی نیکی و بدی است. ضحاک جادو میداند و در زمانهی او، جادو ارجمند میشود. نبرد فریدون با ضحاک، علاوه بر اینکه نبرد میان اهورامزدا و اهریمن را نشان میدهد، بازگوکنندهی داستان مبارزهی جادوگری سپید با جادوگری سیاه نیز هست. پیروزی فریدون بر ضحاک، قابلیتی تازه به او میبخشد؛ و این قابلیت «اژدهانمایی»ست.
منابع:
اوستا (1392). اوستا. ترجمة جلیل دوستخواه. تهران: مروارید.
خالقیمطلق، جلال (1399). واژهنامة شاهنامه. تهران: سخن.
رحیمی، ابوالقاسم و شیردل، زهرا (1393)، آیین تشرف زال، فریدون و کیخسرو؛ آیین رازآموزی جادوگران و داروگران. مجلة مطالعات ایرانی، شمارة 24، 154-174
فارست مندوزا، ساتنام (1400). جادوگران، بدکارهگان و ساحران؛ انگارة دیو در ایران باستان. تهران: فرهامه.
فردوسی، ابوالقاسم (1399). شاهنامه: تهران: سخن.
Evans-Pritchard, E. E. 1976. Witchcraft, Oracles, and Magic among the Azande. London: Oxford University Press.
نویسنده: دکتر آرمان فاتح
ویراستار: چیستا آذری