مقدمه:

پیش از ظهور صفویه، رقابت‌ها و درگیری‌های دولت عثمانی با حکمرانان ایرانی بیشتر جنبۀ سیاسی و نظامی داشت اما از اوایل قرن دهم شمسی/ شانزدهم میلادی، مذهب در جایگاه عاملی مهم و تأثیرگذار در مناسبات صفویه و عثمانی مطرح شد. اگرچه ظهور دولتی شیعی در ایران به‌تنهایی می‌توانست زمینه‌ساز ورود مذهب در مناسبات دولت‌های صفوی و عثمانی باشد، تحولات درونی دولت عثمانی نیز در این زمینه بسیار مؤثر بود. اوایل تشکیل دولت شیعی صفوی، صفویان و عثمانیان به‌صورت خویشتن‌دارانه‌ای جداً از ورود به مجادلات سیاسی‌ـ‌مذهبی خودداری می‌کردند؛ همان‌طور که بایزید دوم به درخواست علما و مدرسان عثمانی مبنی بر برخورد نظامی با شاه اسماعیل صفوی، به نام دفاع از مذهب تسنن، توجه چندانی نمی‌کرد. 918 هـ، با روی‌کار‌آمدن سلیم اول، شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد و دولت عثمانی به نام مذهب با دولت صفوی درگیری نظامی پیدا کرد. البته اقدامات شاه اسماعیل در گسترش و رسمیت‌بخشیدن به مذهب تشیع، طعن صحابه و توهین به قبر ابوحنیفه همچنین شکست شیبک خان ازبک و  نورعلی خلیفه در آناتولی در کنار گسترش تصوف و حمایت از شیعیان آناتولی زمینۀ دشمنی را بین صفویان عثمانی‌ها فراهم کرده بود؛ از این زمان به بعد، رقابت‌های سیاسی و نظامی منطقه‌ایِ دو دولت در پوشش جنگ و جدال مذهبی آغاز شد که نهایت به اولین جنگ، چالدران، انجامید.

زمینه‌ها و علل جنگ چالدران

فرستادن پوستِ سرِ پر از کاه محمدخان شیبانی به دربار عثمانی

محمدشاه‌ بخت‌خان مشهور به «شیبک‌خان» حریف نیرومندی که تقریباً یک سال قبل از فتح بغداد به دست شاه اسماعیل مایۀ وحشت یا دست‌کم ناراحتی پادشاه جوان صفوی شده بود که نسبش را با یازده واسطه به چنگیز می‌رساند. خان ازبک یک سال پس از به تخت نشستن شاه اسماعیل بر ‌جای پدر نشست (906 ه. ق) و فرمانروای سرزمینی شد که تمامی دشت قبچاق و حوزۀ دریاچۀ آرال و ناحیۀ خوارزم را در برمی‌گرفت.

طی سه سال (911-913-  ه. ق) شیبک‌خان که بسیار سنگ‌دل و خودخواه بود و میدان را خالی از حریف می‌دید، دست تمام بازماندگان تیمور را از  سرزمین‌های میان سیحون و جیحون کوتاه کرد. این پیروزی‌ها وی را جسور کرد تا درصدد دست‌اندازی به قلمرو پادشاه جوان صفوی برآمد. در نهایت 916 ه.ق، شاه اسماعیل در پی نامه‌های اهانت‌آمیز شیبک‌خان، به مرو لشکر کشید. سپاهیان دو طرف در دهکدۀ محمودآباد، سه‌فرسنگی دژ مرو،  به هم برخوردند و جنگ سختی روی داد که با کشته شدن شیبک‌خان و بسیاری از سران ازبک همچنین هزیمت سپاهیانشان پایان گرفت.  شاه اسماعیل دستور داد پوستِ سرِ شیبک‌خان را پر از کاه کرده و  نزد  بایزید دوم، سلطان عثمانی، بفرستند. (طاهری، 1383: ص 188-190)

 

شورش شاه‌قلی‌بابا و برافروختن آتش جنگ میان صفوی و عثمانی

در قرن هفتم و هشتم، آسیای صغیر از مراکز اصلی تشیع بود و با آغاز کار شیخ صفی‌الدین اردبیلی، بسیاری از شیعیان این مناطق، در زمرۀ مریدان شیخ صفی درآمدند و پس از وی نیز ارتباطشان را با خانقاه اردبیل حفظ کردند. جدای از ارادت به خانقاه شیخ صفی، ترکمانان قراقویونلو، عقاید شیعی داشتند و به امام علی‌(ع) ارادت خاصی می‌ورزیدند. زمانی که مهاجرت ترکان آناتولی به شرق، در واقع آذربایجان، آغاز شد، بسیاری از آنان شیعه بودند و از مریدان خانقاه شیخ صفی که سپاه معنوی این خانقاه را تشکیل می‌دادند. این ترکان همان‌هایی بودند که اندکی بعد خود را قزلباش نامیدند و لشکر مسلح صفویان شدند (بیاتی،1390: ص 30)

از مهم‌ترین عوامل مهاجرت شیعیان ترک به ایران، سخت‌گیری‌های دولت عثمانی بود. با تشکیل دولت صفوی و شدت‌گرفتن سخت‌گیری‌ها برای مریدان خاندان صفوی، شمار بیشتری از ترکان به ایران مهاجرت کردند و ساختار نظامی و سیاسی دولت صفوی را تشکیل دادند. بحران ممتد اقتصادی را نیز باید به این عوامل افزود که در نتیجۀ حوادث طبیعی، طاعون و قحطی گریبان‌گیر مردم آسیای صغیر شده بود. همچنین می‌توان به ضعف پادشاه عثمانی، لاقیدی و لاابالی‌گری وزرا و رقابت شاهزادگان نیز اشاره کرد. (رویمر،1380: ص290؛ اوزون چارشس لی، ص246)

این مهاجرت‌ها از چشم مأموران عثمانی پنهان نماند و در استانبول با بدبینی و نگرانی شدیدی تعقیب می‌شد (رویمر، ص291)؛ در نتیجه عثمانی راه مهاجرت را بست. یکی از حوادث دردناک مهاجرت شاه‌قلی‌بابا تکلو[1] از ولایت تکه در آسیای صغیر، کنار دریای مدیترانه، همراه شماری از صفویان است که قصد پیوستن به شاه اسماعیل اول را داشتند.  بایزید دوم در پایان سلطنتش با شورش شاه‌قلی‌بابا  روبه‌رو شد. وی پسر مردی است به اسم حسن خلیفه از جانشینان شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل، از اهالی ده یالم‌لی از توابع بخش قورقودایلی. حسن خلیفه دو بار به خدمت شیخ حیدر رسیده و در خدمت او مانده بود، سپس به مقام جانشینی رسید و به امر او برای تبلیغ به نفع شیخ حیدر به زادگاهش، تکه‌ایلی در حوالی انطالیه، اعزام شد. حسن خلیفه و پسرش، شاه‌قلی، حوالی انطالیه و در جوار ده خودشان، به غاری رفتند، مشغول عبادت شدند و شهرت بسیاری به دست آورند. حتی آوازۀ تقوا و زهدشان به گوش سلطان بایزید هم رسید؛ سالیانه شش الی هفت‌هزار آقچه برایشان می‌فرستاد و از آنان طلب دعای خیر می‌کرد. شاه‌قلی در آغاز پادشاهی اسماعیل جانشین پدر و پیشوای شیعیان آناتولی شد. شاه اسماعیل به واسطۀ او به سرز، سلانیک، ینی‌جۀ زاگره، فلبه، صوفیه و دیگر توابع آناطولی غربی و روملی خلیفه‌ فرستاد که مردم را  به بیعت از شاه اسماعیل دعوت کردند و شاه‌قلی با استفاده از نارضایتی شاهزادگان و لاقیدی ارکان دولت عصیان کرد.

ابتدا خزانۀ شاهزادۀ قورقود، پسر بایزید دوم، را غارت کرد که از آنتالیا به‌سوی مقر حکومتش در مانیسا، واقاع در ولایت صاروخان، می‌بردند و با کمک آن سپاهش را تجهیز کرد. پس از آن، رهسپار شمال شد. شاه‌قلی و یارانش به  نزدیکی کوتاهیه رسیدند. نخستین هدفشان تصرف حوالی قرامان بود. در کوتاهیه قراگوز احمد پاشا مأمور سرکوب آنان شده بود و بینشان نبردی درگرفت. شاه‌قلی‌بابا پیروز شد و احمد پاشا را دستگیر کرده و به قتل رسانید. (917 هـ . ق). (روملو، : ص164- 165؛ حسنی القمی، 1359: ص116؛ اوزون چارشی‌لی، ص246-247؛ فلسفی، 1332: ص62)

در این زمان، بین احمد، حکمران آماسیه، و قورقود، حاکم آنتالیا، سر جانشینی رقابت سختی آغاز شد. شاه‌قلی از این موقعیت سود جست و نزدیکی آلاشهر سپاه عثمانی را درهم شکست. همچنین حیدرپاشا، والی قرامان، را شکست داد و ‌به‌سوی ایران حرکت کرد. در این مسیر، شاه‌قلی مردم شهر و روستا را کشت و اموالشان را غارت کرد.  بایزید دوم که در آن زمان گرفتار شورش پسرانش بود، سپاه انبوهی مهیا کرد. جدی بودن خطر باعث شد خادم علی‌پاشا، وزیر اعظم، را با پنجاه‌هزار سوار  مأمور فرونشاندن شورش صوفیان تکلو کند. 917 هـ . ق، دو سپاه در کیوک‌چای، بین سیواس و قیصریه، به میدان جنگ آمدند؛ شاه‌قلی و خادم علی‌پاشا، وزیر اعظم، کشته شدند. سربازان عثمانی که فرمانده‌شان را در این جنگ از دست داده بودند، شورشی‌ها را دنبال نکردند. هزاران شورشی بازمانده بدون آنکه با نیروهای عثمانی برخورد دیگری داشته باشند، به‌سوی ایران حرکت کردند.

پیروزی‌های پیاپی شاه اسماعیل جوان و سخت‌گیری‌های زمامداران عثمانی شورشیان را بر آن داشت تا به ایران بروند. در ارزنجان به کاروان بزرگی که از تبریز عازم عثمانی بود، حمله کردند، پانصد بازرگان را کشتند و کالاهایشان را غارت کردند. شورشیان تکلو در شهر ری به حضور شاه اسماعیل رسیدند. شاه اسماعیل به بهانۀ غارت کاروان بازرگانان ارزنجان، عده‌ای از آنان را کشت، سپس بسیاری را که توانایی نظامی داشتند، بین امیران مختلف تقسیم کرد. (روملو،1357: ص165و 166؛ حسنی القمی، ص 116- 117؛ اوزون چارشی لی، ج2، ص 247-248؛ سیوری، 1363: ص 38)  بی‌شک گرایش بسیاری از اتباع عثمانی در آناتولی به صفویان به واسطۀ تبلیغات سیاسی‌ـ‌مذهبی آنان بود که از دلیل عمدۀ بروز جنگ میان دو دولت شد. (سیوری، 1363: ص38)

کشتار شیعیان آناتولی

همان‌طور که اشاره شد، کار ابلهانۀ هواخواهان شاه‌قلی به زیان تمامی شیعیان آسیای صغیر تمام شد؛ زیرا کمتر از سه سال پس از آن، یونس‌پاشا، وزیر اعظم سلطان سلیم، مأمور کندن ریشۀ فساد شد. به دستور یونس‌پاشا در سراسر ناحیۀ آناتولی هرکس به هر نحوی با گروه تکه‌ایلی و شورش شاه‌قلی ارتباط داشت و دست به سلاح زده بود، به شدیدترین طرزی شکنجه کردند و کشتند. گذشته از آن، پیشانی کسانی را که گناهشان ثابت نشده بود اما گرایشی به تشیع داشتند، داغ کردند تا تمیز میان امامان و غیرامامیان آسان باشد. کشتار شیعیان آناتولی که به گفتۀ مولا ادریس بدلیسی به کشتار بیش از چهل‌هزار انسان انجامید، از فجیع‌ترین رویدادهای عهد سلطان سلیم اول و شاید هولناک‌ترین قتل‌عام تاریخ دیانت است. این قتل‌عام نخستین هشداری بود که سلطان سلیم اول در آغاز سلطنتش به شاه اسماعیل داد. بدیهی است طبع آشتی‌ناپذیر سلیم از نخستین گام با شاه اسماعیل سر سازش نداشت و می‌خواست هرچه زودتر از شر مردی که ناگهان امپراتوری دویست‌سالۀ پسران عثمان را تهدید می‌کرد، از سرش باز کند. (طاهری، 1383: ص193- 195)

ادریس بدلیسی در روم و نقش وی در روابط دو کشور

حکیم‌الدین ادریس‌بن‌مولانا حسام‌الدین علی بدلیسی، موّرخ عثمانی، احتمالاً کردنژاد بود. در دربار آق‌قویونلوها سِمت «نشانجی» (مُهردار سلطنتی، طغرانویس) گرفت و در 890 ه.ق  از جانب یعقوب‌بیگ به بایزید دوم، تهنیت‌نامه‌ای نوشت که اعجاب و تحسین او را برانگیخت. ازآن‌جایی‌که قدرت شاه اسماعیل اول (حکومت 905- 930) را در فزونی دید، 907 به سرزمین عثمانی رفت. بایزید او را به‌گرمی پذیرفت و مأموریت نوشتن تاریخ خاندان عثمانی به فارسی را به او محوّل کرد و ادریس نیز این کار را در سه ماه به پایان برد. (کاشفی،1394: ص185؛ دین‌پرست، 1391: ص172) شاه اسماعیل مبلغی انعام فرستاد و او را به ایران خواست اما پیشنهاد شاه صفوی را قبول نکرد، حتّی کتابی بر ردّ مذهب شیعه و طریقۀ حیدریّه نوشت. (پاشازاده، 1379: ص 48و49)

ادریس یکی از محرّکین سلطان سلیم علیه شاه اسماعیل بود. در نبرد چالدران (920) در التزام سلطان سلیم بود و با استمالت از امرای سنّی ِکُرد و مجاب‌کردن آنان به هواخواهی و تبعیت از عثمانیان، به این خاندان خدمات بسیار کرد. ظاهراً عثمانیان به بدلیسی اختیار تام دادند تا به سرزمین‌های کردنشین نظم و سامان بخشد. (بدلیسی، 1377: ج1، ص 415و416؛ غزانامۀ روم، ص 186)

اسماعیل حقی در تاریخ عثمانی اشاره می‌کند دیاربکر، در مرز غربی سرزمین‌های عثمانی، از مهم‌ترین شهرها و قلاعی بود که در دست صفویه بود. اگر دولت عثمانی موفق به تصرف دیاربکر می‌شد، می‌توانست مدام ایران را از نظر امنیتی تهدید کند؛ از‌این‌رو، درصدد برآمد به وسیلۀ ادریس بدلیسی که به دولت عثمانی پناهنده شده بود، دیاربکر را از طریق مصالحه و مذاکرات صلح‌آمیز تصرف کند؛ به‌واقع نیز در این امر موفق شد. (اوزون چارشی‌لی، ص293و294) در حقیقت، ادریس بدلیسی در تصرف دیاربکر و دیگر ممالک شرقی نقش بسیار مهمی داشت و خدمت بزرگی به دولت عثمانی کرد. (همان، ص295) او در سفر مصر نیز همراه سلطان بود و گویا آنجا با بدرفتاری عمّال عثمانی به ستیز برخاست. بدلیسی ذی‌حجۀ 926، اندکی پس از مرگ سلطان سلیم، در استانبول درگذشت و در محلۀ ایوب، کنار مسجدی که همسرش زینب‌خاتون بنا کرده بود، به خاک سپرده شد. (غزانامۀ روم، ص186)

پناهندگی شاهزاده مرادبن‌احمد عثمانی به شاه اسماعیل اول (918هـ .ق)

در 1512 م، شاهزاده سلیم به کمک سربازان ینی‌چری علیه پدرش قیام کرد و استانبول را تسخیر نمود. سلطان بایزید به‌ناچار از سلطنت کناره گرفت و تاج و تخت را به سلیم سپرد، یک ماه بعد نیز به‌طرز مرموزی درگذشت. (مهدوی،1350: ص20) بعد از فوت او، پسرش سلطان احمد در آناطولی به نام خودش خطبه خواند (918 هـ‌ .ق)؛ اینگونه سلطان سلیم از زبان پاشایان دربار با وی مکاتبه کرد؛ بدین مضمون که  «هرگاه که آن حضرت با مردم اندک خود را به استانبول رساند، این بندگان کمر خدمت بر میان بسته، سلطان سلیم را گرفته، شما را پاشا می‌سازیم.» سلطان احمد به این نامه فریفته شد و با پانصد سوار به استانبول لشکر کشید. سلطان سلیم او را دستگیر کرده و به قتل رساند؛ به‌این‌ترتیب، سلیم توانست سلطان احمد را از میدان به درکند. (روملو، ج1، ص 177)

احمد فرزندان بسیاری داشت که سلیم بیشترشان را کشته بود اما یکی از آنان، به اسم مراد، جنگ بر سر خلافت با سلیم را پی‌گرفت. شاه اسماعیل از مشکلات داخلی بهره برد و نورعلی خلیفه روملو، حاکم ارزنجان، را به آنجا اعزام کرد تا راه مهاجرت مریدان صفویه را از سرزمین عثمانی به ایران هموار کند. نورعلی خلیفه در جنگی که با سپاهیان عثمانی داشت، توقات را گرفت و آنجا به نام شاه اسماعیل خطبه خواند. در قار جبری، شاهزاده مراد فراری را به حضور پذیرفت و در راه بازگشت به ایران، با سپاه عثمانی جنگید و مجدد پیروز شد. شاه اسماعیل دیوسلطان روملو، از صاحب‌منصبان حکومتی، را همراه هیئتی برای استقبال به حوالی تبریز روانه کرد. دیوسلطان روملی نزدیک تبریز از شاهزاده مراد استقبال کرد و او را تا محل اقامت شاه اسماعیل همراهی کرد. شاهزاده با محبت و پذیرایی شاه اسماعیل روبه‌رو شد. (همان، ص177؛ خواندمیر،1380: ج4، ص 523؛ عبدی‌بیگ شیرازی، 1369: ص51. خورشاه‌ بن قبادالحسینی، 1379: ص64و65؛ پاشازاده، ص71-73. شکری، 1350: ص 462-471؛  بایبوردی، 1349: ص 17؛ حسینی، 1389: ص 28و 29)

پناه‌دادن به شاهزادۀ ترک و حمایت و جانب‌داری بی‌دریغ شاه اسماعیل از آن‌ها خشم سلطان عثمانی را برانگیخت؛ بنابراین، سلطان سلیم در نامه‌ای از شاه اسماعیل خواست سلطان مراد را بازگرداند، در غیر این صورت آمادۀ جنگ باشد. قسمتی از نامه چنین است:

…چون در این وقت سلطان مراد برادرزادۀ نواب ما از ملازمان درگاه فرار نموده، به نزد شما آمده است، طریقه آن که او را دست بسته به خدمت نواب همایون ما روانه نمایید و به ملازمان نواب ما سپارند که در میانۀ قاعد دوستی محکم بوده، به دشمنی مبدل نگردد و الا آمادۀ جنگ بوده باشید که نواب ما با سپاه دریاخروش روم با جاه و جلال، روانۀ ولایات ایران خواهد شد. (عالم‌آرای صفوی، ص 476)

نه‌تنها شاه اسماعیل به این نامه جواب مثبت نداد، بلکه دستور داد سفیران سلطان عثمانی را بکشند، سپس با لحنی تند و زننده، سلطان عثمانی را تهدید کرده، او را به مقابله طلبید و نوشت:

حال که شما را باد نخوت در دماغ راه یافته، ان‌شاءالله تعالی سر نامبارک شما را به‌زور بازوی خیبرگشای حضرت امیرالمؤمنین برداشته، به جهت پرتکال[2] فرنگ خواهم فرستاد. [درمورد تحویل شاهزاده مراد نوشت]: ایشان التجا به درگاهی آورده‌اند که همیشه پادشاهان عالم به این درگاه ملتجی شده‌اند و می‌شوند و مهمان نواب همایون ما شده‌اند و هیچ‌کس مهمان را از خانۀ خود بیرون نکرده است. شما نیز به این صوب اراده دارید، شاید ملاقات واقع شود. (عالم‌آرای صفوی، ص473)

این نامه‌نگاری قبل از جنگ چالدران اتفاق افتاد و هنوز دو رقیب مقابل هم صف‌آرایی نکرده بودند؛ لذا سلطان عثمانی شاه اسماعیل را به جنگ تهدید کرد. او که سراسر ایران را زیر درفش خود درآورده و رقیبانش را یکی پس از دیگری از میدان به درکرده بود، به تهدیدات سلطان سلیم اهمیت نداد؛ سلطان سلیم نیز نامۀ دومش را با لحنی آمرانه و توهین‌آمیز برای شاه اسماعیل فرستاد. او در پاسخ به نامۀ سلیم نوشت مراد مهمان ماست و کسی مهمان را از خانه‌اش بیرون نمی‌کند. (حسینی، ص29)

شاه اسماعیل پس از این اقدامات قسمتی از سرزمین فارس را به سلطان مراد بخشید، و او را روانۀ آن دیار کرد اما مراد در کاشان بیمار شد و در اصفهان درگذشت. جسد وی به دستور شاه ایران بیرون دروازۀ توقچی در جوار مزار شیخ‌علی سهل اصفهانی به خاک سپرده شد. (روملو، ج1، ص 177و 178؛ سیوری، ص39؛ بیاتی، ص36) اما شاه اسماعیل در نامه‌ای سلطان سلیم را مسئول مردن شاهزاده بایزید دانست: «آنچه به خاطر من می‌رسد این است که شما (سلطان سلیم) جاسوس فرستاده باشید و او به صورت دوستی آمده و ملازم او شده و دست با ملازمان نمک به‌حرام او یکی نموده سم به خورد او داده است». (عالم‌آرای صفوی، ص 476) اما تقریباً تمامی منابع بر سر اینکه مرگ طبیعی اتفاق افتاده است، اتفاق نظر دارند. (همان، ص475؛ روملو، ج1، ص 177و 178؛ سیوری، ص 39) فوت شاهزادۀ فراری برای سلطان سلیم خبر خوشی بود؛ یکی از مدعیان سلطنت را کنار زده بود. شاه اسماعیل برای رسیدن به مقاصدش ابتدا از احمد که جانشین بلافصل سلطنت بود و پس از قتل او به فرمان سلیم، از پسرش، مراد، حمایت ‌کرد. (فلسفی، ص 64) با مرگ شاهزادۀ عثمانی نتوانست از این پناهندگی به‌نحو احسن استفاده کند؛ لذا در ادامه پناهندگی و کشته شدن سفرای عثمانی و تحریکات  شاه اسماعیل در آسیای صغیر به جنگ چالدران انجامید.

جنگ چالدران (920هـ . ق )

پس از آنکه سلطان سلیم عثمانی مدعیان سلطنتش را از بین برد، مصمم شد به ایران بتازد. علل اصلی این تصمیم باید در دو دسته جای داد: علل سیاسی و مذهبی و دیگر علل نظامی و لزوم ایجاد امنیت در سر حدات شرقی امپراطوری عثمانی. همان‌طورکه گفته شد، شاه اسماعیل صفوی با تبلیغات دینی و تحریکات سیاسی در ولایات شرقی و جنوبی آسیای صغیر همچنین اتحاد با دشمنان امپراطوری عثمانی در اروپا و آفریقا، مقدمۀ تجزیه و انقراض این دولت را فراهم می‌کرد. (همان، ص 61و62) به‌ظاهر دو دلایل برای جنگ وجود داشت: اقدامات نورعلی خلیفه در آناتولی در 8- 918 ه.ق/1512 م که با سپاه صوفیان صفوی همان منطقه انجام می‌گرفت و حمایت شاه اسماعیل از رقبای سلیم پس از مرگ سلطان بایزید در همان سال.

شاه اسماعیل ابتدا از احمد حمایت کرد که جانشین بلافصل سلطنت بود و پس از قتل او به فرمان سلیم، از پسرش، مراد. اسماعیل در نظر داشت از مراد برای بسیج مخالفین سلیم استفاده کند اما هنگامی که از مراد حمایت موردانتظارش را ندید، از این نقشه صرف‌نظر کرد. همان‌طور که گفته شد، در ایران به مراد پناه داده شد و بعدها در کاشان درگذشت. (سیوری، ص 38 و 39)

سلطان سلیم که تصمیم به انتقام‌جویی داشت، برای اینکه در خاک عثمانی از جانب شیعیان و مریدان شاه اسماعیل آسوده باشد، به اشارۀ وی شیخ‌الاسلام استانبول که عالی‌ترین مقام مذهبی آن کشور بود، فتوی داد: قتل یک شیعه بیشتر از قتل هفتاد کافر حربی و مسیحی ثواب دارد. با این فتوی، قتل‌عام وحشتناکی در سراسر خاک عثمانی آغاز شد و بیش از چهل‌هزار شیعه کشته شدند. به دستور سلطان، پیشانی بقیۀ شیعیان را هم  با آهن گداخته داغ کردند تا همه‌جا شناخته شوند. پس از این قتل‌عام مهیب، جنگ میان دو کشور اجتناب‌ناپذیر بود. (مهدوی، ص22)

علاوه بر تمامی مواردی که اشاره شد، سلطان سلیم مستقیم با شاه اسماعیل نامه‌نگاری می‌کرد. هدف سلیم از نامه‌ها تحریک شاه اسماعیل به جنگ بود. نامه‌هایش به شاه اسماعیل این ویژگی‌ها را داشتند: مضمونی بسیار موهن و زننده و لحنی شدید. با به‌کار‌بردن الفاظ رکیک، دشنام و ناسزا همچنین تهمت‌زدن به شاه اسماعیل می‌کوشید خشم وی را برانگیزد. گاهی همراه نامه‌ها لباس‌های زنانه، تسبیح و کشکول می‌فرستاد و از فتوای علما به نفع خودش بهره می‌برد. شاه اسماعیل که اغلب رقبایش را مغلوب کرده بود، برابر این تهدیدات کوتاه نیامد و نامه‌هایش را با لحنی نیش‌دار جواب داد. سرانجامِ این نامه‌نگاری‌ها و تمام عواملی مذکور منجر به جنگ چالدران شد. (حسینی، ص 35)

19 مارس 1514، سلطان سلیم با سپاهی عظیم از شهر ادرنه عازم جنگ با ایران شد. در این هنگام، به سلطان خبر دادند شاه اسماعیل درصدد مقابله و جنگ با اوست و قصد دارد معبر قشون عثمانی را ویران کند.  سپاه عثمانی مرکب از هشتادهزار سواره‌نظام، چهل‌هزار پیاده‌نظام و توپخانۀ مجهز بود که در جلگۀ چالدران، نزدیک خوی، با سپاه شصت‌هزار نفری ایران که فقط سواره‌نظام مسلح به شمشیر، تیر و کمان و نیزه بودند روبه‌رو شد.

23 اوت 1514، جنگی بین سپاهیان دو کشور درگرفت که به نبرد چالدران مشهور است. این جنگ با شکست صفویان به پایان رسید. (روملو، ج1، ص 187- 196؛ غفاری قزوینی، 1343: ص 277 و 278؛ خواندمیر، ج4، ص545- 548؛ بوداق منشی قزوینی، 1378: ص134 و 135؛ فلسفی، ص 98- 104) تأثیر لحظه‌ای شکست صفویه در چالدران ازدست‌رفتن ناحیۀ دیاربکر بود که در 17- 1516/ 922 به کمک ادریس بدلیسی که قبلاً توضیح داده شد، ضمیمۀ امپراتوری عثمانی شد. (سیوری، ص 44)

نتیجه‌گیری:

جنگ چالدران محصول اختلافات مذهبی دو دولت صفوی و عثمانی بود که بازیگران آن شاه اسماعیل و سلطان سلیم بودند. سلیم بر خلاف پدرش، بایزید، مردی جنگ‌طلب و متعصب بود و حتی قبل از سلطنت، به دنبال جنگ و ستیز با شاه اسماعیل بود. سلیم که سلطنت را از پدرش گرفته بود، برای کسب مشروعیت و همراهی ینی‌چری‌ها دفاع از تسنن و جنگ با صفویان را لازم می‌دانست، حتی علما را در جهاد علیه صفویان تشویق کرد.  اقدامات شاه اسماعیل نیز دشمنی با عثمانی‌ها را تشدید کرد.

اقداماتی همچون: رسمی‌کردن تشیع، لعن صحابه، توهین به قبر ابوحنیفه در بغداد، شکست شیبک‌خان ازبک، حمایت از احمد، فرزند دیگر بایزید، در کسب قدرت، استقبال از مراد، پسر احمد، سپردن حکومت بخشی از ولایت فارس به او، اقدامات نورعلی خلیفه در آناتولی برای گسترش تصوف و حمایت از شیعیان آناتولی کینه و عداوت سلیم را به حکومت نوپای صفوی برانگیخت. این عوامل آتش جنگ چالدران را برافروخت. در این جنگ ایرانیان شکست خوردند؛ این جنگ برای ایران آثار منفی‌ای به دنبال داشت، ازجمله اسارت همسر شاه اسماعیل به دست سپاه عثمانی و تصرف بخشی از آناطولی شرقی که در اختیار دولت صفوی بود همچنین امیرنشین ذوالقدر به قلمرو عثمانی ضمیمه شد و دیاربکر از دست صفویان رفت.

پس از چالدران، ایرانیان در قبال دولت عثمانی موضع دفاعی گرفتند و تا سلطنت شاه عباس اول وضع به همین منوال باقی ماند. بعد از جنگ چالدران، اعتقاد غلوآمیز مریدان قزلباش به مرشد کامل کاسته شد و تمرد و کشمکش‌های قبیله‌ای افزایش یافت. جنگ چالدران افسانۀ شکست‌ناپذیری شاه اسماعیل را از ذهن‌ها پاک کرد. پس‌از‌آن، حکومت صفویه که در جایگاه حکومتی الاهی مشروعیت داشت، به حکومتی اداری‌ـ‌سلطنتی تنزل یافت. علاوه بر این، بسیاری از سپاهیان دو طرف کشته شدند؛ برخی کشته‌های ایرانی را بیشتر از عثمانی‌ها دانسته‌اند. در این جنگ، برخی از سرداران بزرگ صفوی شجاعانه جنگیدند و جانشان را فدای خاک و اعتقاد خویش کردند، مانند: حسن‌بیگ االله، محمدخان استاجلو، امیر عبدالباقی، محمد قراباقی، امیرسید شریف، سیدمحمد کمونه، ساروبیره قورچی و اصلان.

منابع:

اسپناقچی پاشازاده، محمد عارف (1379). انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام (تاریخ زندگانی و نبردهای شاه اسماعیل صفوی و شاه سلیم عثمانی). محقق/ مصحح: رسول جعفریان، قم: دلیل.

اوزون چارشی‌لی، اسماعیل حقی (1370). تاریخ عثمانی ، ج2، ترجمۀ دکتر ایرج نوبخت، تهران: کیهان.

بدلیسی، شرف‌خان (1377). شرفنامه، ج1، محقق/ محقق: ولادیمیر ولییامینوف، تهران: اساطیر.

بایبوردی، حسین (1349). تاریخ پناهندگان ایران- از عهد صفویه تا اواخر قاجاریه، تهران: انتشارات وحید.

بیاتی، هادی (1390). نقش پناهندگان سیاسی در روابط صفویان با عثمانیان و اوزبکان. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، ادبیات دانشگاه تربیت مدرس.

دان‍ش‍گ‍اه‌ ک‍م‍ب‍ری‍ج‌ (1380). تاریخ ایران کمبریج (دورۀ صفویان)، ترجمه یعقوب آژند، تهران: انتشارات جامی.

حسینی، خورشاه‌بن‌قباد (1379). تاریخ ایلچی، نظام شاه. محقق/ مصحح محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

خواندمیر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین (1380). تاریخ حبیب السیر، ج3 جزو سیم، تهران: خیام.

روملو، حسن‌بیگ (1357). احسن التواریخ، ج1، تصحیح: عبدالحسین نوائی، تهران: انتشارات بابک.

رویمر، هانس روبرت (1380). ایران در راه عصر جدید، تاریخ ایران از 1350 تا 1750، ترجمۀ آذر آهنچی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

سیوری، راجر (1363). ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز.

شیرازی، عبدی‌بیگ (1369). تکملۀ اخبار، تاریخ صفویه از آغاز تا 978، هجری قمری، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر عبدالحسین نوائی، تهران: نشر نی.

طاهری، ابوالقاسم (1383). تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

شکری، یدالله (1350). عالم‌آرای صفوی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

عاشق پاشازاده، احمد (1332 ق). تواریخ آل عثمان، استانبول: مطبعۀ عامره.

غفاری قزوینی، قاضی احمد (1343). تاریخ جهان‌آرا، تهران: کتابفروشی حافظ.

قاضی احمد بن شرف‌الدین الحسین الحسنی القمی (1359). خلاصۀ التواریخ، ج1، تصحیح دکتر احسان اشراقی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

کاشفی، حسین بن علی (1394). غزانامۀ روم و چند فتح‌نامۀ دیگر از سلطان محمد فاتح، تدوین، تصحیح و توضیح محمود حسن‌آبادی، علی محدث، مشهد: انتشارات مرندیز.

هوشنگ مهدوی، عبدالرضا (1350). تاریخ روابط خارجی ایران، تهران: امیرکبیر.

حسینی، سیدحمید (1389). «عوامل سیاسیـاجتماعی تنش میان صفویه و عثمانی»، مجلۀ سخن تاریخ، س4، ش9، تابستان.

دین‌پرست، ولی (1391). «نقش ایرانیان مهاجر در آناتولی با تأکید بر دورۀ تیموری و اوایل دورۀ صفوی»، مجلۀ تاریخ اسلام، س13، ش4. زمستان.

فلسفی، نصرالله (1332). «جنگ چالدران»، مجلۀ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، س1، ش2، دی.

منشی قزوینی، بوداق (1387). جواهر الاخبار (بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال 984 ه. ق)، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محسن بهرام‌نژاد. تهران: میراث مکتوب.

[1]. شاه‌قلی به ترکی یعنی بندۀ شاه. او مرید شاه اسماعیل بود. ترکان عثمانی او را «شیطان قلی»، بندۀ شیطان، می‌نامیدند. مریدان شاه‌قلی او را «بابا» خطاب می‌کردند. بابا عنوان بزرگ دینی بود که در زمان سلجوقیان نیز متداول بوده؛ «بابا رسول». قبلاً به‌جای این کلمه، «آتا» متداول بود، کلمۀ «بابا» شخصی را که در رأس «دده‌ها» بود، معرفی می کرد. (فاروق سومر، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفوی، مترجمین دکتر احسان اشراقی/ دکتر محمدتقی امامی، تهران:  نشر گسترده، 1371: ص 42.)

[2]. منظور از پرتکال کشور پرتقال است که در متون فارسی، گاهی پرتکال و پرتگیس هم آورده شده است. (لغت‌نامه دهخدا).

نویسنده: رقیه حسین پور

ویراستار: فاطمه عرب زاده