مصاحبه دانیال تقوی نژاد (دانشجوی کارشناسی تاریخ دانشگاه شیراز) و بیژن یزدانی(دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه شیراز)
تقوی: آقای یزدانی لطفا به ما بگویید که شریعتنامه نویسی چیست؟ و اصولا به چه متنی شریعتنامه گفته میشود؟
یزدانی: شریعتنامه یک متن سیاسی با نگاهِ از بالا است که برای اداره حکومت بر مبنای شریعت(نص و قرآن و قول و…)نوشته شده.انگیزه ها و هدف های شریعتنامه ها با توجه به زمانه و جامعه ای که در آن نوشته شده متفاوت است. شریعتنامه ها در محتوا با یکدیگر متفاوت هستند اما در کل شریعتنامه ها متونی برای اداره حکومت بر پایه اندیشه دینی و متون شرعی میباشد.
تقوی: زمانی که مسلمانان توانستند منطقه وسیعی را زیر سلطه خود درآورند( ایرانشهر دوره ساسانی به علاوه آفریقای شمالی و عربستان امروزی و…)با اقوام متفاوتی روبه رو شدند که هرکدام دارای تاریخ و اصول دینی متفاوت خود بودند.در نتیجه توجیه خلافت احساس گشت. آیا شریعتنامه ها و اندیشه مندرج در آنها ، متونی با یک اندیشه فراگیر بودند؟ اندیشه ای که همه این اقوام را توجیه کند و به خلافت مشروعیت دهد؟ یا فقط با خوانش رسمی خودِ نهاد خلافت از قدرت رو به رو هستیم؟
یزدانی: سوال شما دو بخش دارد. یکی مربوط به فضای اجتماعی و انگیزه پیدایش شریعتنامه ها و یکی هم درباره شمولیت و دایره گستردگی این شریعتنامه ها.همانطور که اشاره کردید، شریعتنامه ها در یک فضای جغرافیایی واحد به وجود نیامدند و این جغرافیا از هم گسیخته بود. جغرافیایی با تنوع فکری. که تنوع فکری_مذهبی این جغرافیا مهم تر از تنوع جغرافیایی و طبیعی آن است. همین چند پارگی فکری و مذهبی در آن جغرافیای وسیع عامل شکل گیری شریعتنامه ها است. نگرانی از عدم جاری شدن احکام مذهبی در آن جامعه متنوع شریعتنامه نویسان را به سمت شریعتنامه نویسی سوق داد.در نهایت باید گفت که خیر، اندیشه شریعتنامه یک خوانش رسمی است. که برای حفظ قدرت سیاسی حاکمه، در پایتخت و مرکز خلافت به وجود آمده است. تلاش شریعتنامه حفظ قدرت خلیفه و جاری شدن احکام دین در جامعه میباشد.ویژگی مشترک تمام این شریعتنامه ها حفظ قدرت و اجرای احکام شریعت توسط حاکم است.و به طبع آن شریعتنامه نویسان یکسری ویژگی ها را برای حاکم یا خلیفه تعریف میکنند. و نامزد خلافت باید آنها را دارا باشد تا بتواند خلیفه باشد. و همینطور هم برای سلطنت که مفهون آن از قرن ۵ ه.ق شکل گرفت داشتن این ویژگی ها الزامی است. اما باید توجه داشت که حفظ قدرت و وجود حاکم و اجرای احکام دین بر دیگر مسائل و ویژگی های خلیفه سایه می اندازد. در کل شریعتنامه محدود به یک جغرافیای خاص است و شمولیت ندارد و هدف آن صرفا حفظ قدرت برای اجرا شدن احکام دین شرعی در جامعه است.
تقوی: سیاستنامه نویسی ادامه اندرزنامه نویسی بود. شادروان جواد طباطبایی میگوید که جریان شریعتنامه نویسی در جریان سیاستنامه نویسی حل شد. میدانیم که در سیاستنامه ها در کل در جامعه ایرانی(چه باستان و چه میانه)مفهوم عدالت و اجرای آن بسیار مهم و بحث درباره آن بسیار است. در کل در اندیشه سیاسی ایران باستان ، پادشاهی عادل است که بتواند عناصر مرکز گریز را بر سرجای خود بنشاند و دست به ساخت بناهای عام المنفعه بزند. مانند انوشیروانِ عادل که نماد عدالت است. این اندیشه درباره پادشاه عادل در اندیشه غالت و رسمی سیاسی ایران به وضوح دیده میشود.حال سوال من این است؛ مفهوم عدالت در شریعتنامه ها چه تفاوتی با سیاستنامه ها دارد؟ و اینکه چرا شریعتنامه ها نتوانستند جایِ سیاستنامه ها را بگیرند؟
یزدانی: بحثِ عدالت ؛ بحثِ ریشه ای و اساسی همه شریعتنامه ها میباشد. مثلا وقتی که احکام السلطانیه ماوردی را باز میکنیم به بابِ عدالت بر میخوریم و ماوردی برای خلیفه شدن اولین ویژگی را عدالت مینامد. و در قبل از اسلام هم مفهوم عدالت خیلی مهم بوده. همینطور میتوانیم بگوییم که بحث نژادی(نه در معنای جدید آن، تا قرن بیستم چیزی به نام ژن کشف نشده بود) و مشیت و… میتواند ریشه در ایران باستان داشته باشد و وارد اندیشه سیاسی اسلام شده باشد. طباطبایی و فیرحی اشاره میکنند که آداب و سنن اعراب جاهلیت، سنت و قرآن،آموزه های سایر اقوام مانند ایرانیان بیزانسی ها در اندیشه سیاسی عرب به ویژه در سده های میانه بسیار تاثیر گذاشته است.مثلا ماوردی میگوید که دو چیز خلیفه را از خلافت ساقط میکند. یکی بی عدالتی و فسق و فجور و دومی نقص عضو که در اندیشه ایران باستان کاملا قابل رویت است. روزبهان خنجی در قرن دهم هجری(۱۶میلادی)میرسیم. او در کتاب سلوک و الملوک عدالت را متفاوت از ماوردی درک میکند. و معتقد است که خلیفه حتی اگر بر عدالت رفتار نکرد. پیروی از او واجب است و بی عدالتی او عامل ساقط شدنش از مسند خلافت نیست. در قرن نهم و دهم هجری ابن ازرق را داریم که در کتاب بدایع السلک خود میگوید اگر عدالت مانع از اصل وجود امام یا خلیفه شود. عدالت ضروری نیست.چرا؟به خاطر اینکه اصل وجود سلطان واجب ترین واجبات است. و وجود سلطان لازم و ضروری است.با مقایسه این متون در مییابیم که عدالت در شریعتنامه ها فرع بر وجود خلیفه و سلطان است. البته که این تفاوت ها در شریعتنامه ها_ همانطور که در آغاز اشاره شد_ به زمینه های مختلفی بر میگردد که شریعتنامه ها در آن شکل گرفتند. زمانی که ماوردی بی عدالتی را از عوامل ساقط شدن خلیفه میشمارد؛ خلافت وجود دارد و آل بویه بر خلیفه سیادت دارد و احکام السلطانیه ماوردی در پاسخ به چنین شرایطی به وجود آمد.ولی در زمان خنجی خلافت عباسی از بین رفته و خنجی دست به تجدید تئوری خلافت میزند و به دنبال خلیفه میگردد. او میخواهد به ازبکان و آق قویونلو ها مشروعیت ببخشد. آنهم به عنوان خلیفه. نتیجه آن است که در زمان خنجی نیاز اصلی، وجود سلطان و خلیفه است نه عدالت زیرا دیگر خلافت عباسی وجود ندارد و در جدال میان خلافت و عدالت ، خنجی خلافت را بر میگزیند. زیرا نخست باید خلافتی باشد تا عدالتی برقرار گردد.
تقوی: به این نکته اشاره کردید که عدالت فرع بر وجود سلطان است. نکته مهم آن است که در شریعتنامه ها به حدیثی از پیغمبر اشاره می کنند با این مضمون که حتی اگر سیاهی حبشی بر شما حکمرانی کند ، باید از او پیروی کنید. اما در خلافت اموی و عباسی. شورش ها علیه خلافت بسیار است. حال شوال این است که در خود شریعتنامه ها اجازه شورش در چه زمانی داده میشود ؟
یزدانی: به طور کلی در اندیشه اهل سنت. بحث شورش خیلی جایز نیست. امرِ مهم همان حفظ شاکله قدرت است. و نباید سر به شورش برد. این اندیشه حتی در جهان معاصر هم در میان اهل سنت موثر افتاده است و در جهان عربِ اهل سنت همین ایده رواج دارد. ولی این اندیشه در جزئیات متفاوت است برای مثال حنبلی ها خیلی به این عقیده پایبند هستند که شورش نباید صورت بگیرد زیرا آنان جانب را به سنت و نص میدهند. اما مثلا در میان حنفی ها روایتی هست که حنیفه علاوه بر اینکه جواز شورش در مقابل هیئت حاکمه را داده.در کل اکثریت اهل سنت با شورش مخالف هستند.و اندیشه در شریعتنامه ها خود را نشان می دهد و اندیشه شریعتنامه ها اندیشه ای محافظه کارانه است. و خود شریعتنامه یک امر پسینی نسبت به کنش سیاسی است. یک ایده داریم و یک عمل در اندیشه سیاسی اهل سنت معمولا نخست کنش سیاسی رخ میدهد و سپس شریعتنامه نویس دست به توجیه آن میزند. و خاصیت توجیه گری در اندیشه شریعتنامه ها برجسته است. همانطور که اشاره شد ماوردی میگوید اگر عدالت و سلامت جسمی نباشد خلیفه از خلافت ساقط میشود. ولی در عمل به این حرف خیلی توجهی نمی شود. و این سخن یک ایده آرمانی است.
تقوی: و اما سوال پایانی…ویژگی عام شریعتنامه ها در دوره میانه چیست؟
یزدانی: شریعتنامه ها در دوره میانه ۳ ویژگی مشترک دارند که محققان بر آن سه موافق هستند.یک زور و غلبه:بحث زور و غلبه خود را در شیوه انتخاب خلیفه یا فرایند استیلا نشان میدهد. در سده های میانه شریعتنامه نویسان به این فرایند مشروعیت میبخشند. یعنی آنان به این نتیجه میرسند که خیرِ مطلق وجود ندارد و به نظریه استیلا مشروعیت میبخشند. زیرا وجود خلیفه ، سودی بیش از ضررش دارد. در کتاب احکام السلطانیه ابن افراء که ۹ سال پس از ماوردی در سال ۴۵۹ هجری نوشته شد. این مضمون وجود دارد که کسی که بر مسلمانان غلبه کند، اطاعتش واجب است. چه جاهل باشد و چه عادل. و همو امیرالمومنین است. در اینجا اوج نظریه استیلا را شاهد هستیم. و در قرن هفتم و هشتم هجری ابن تیمیه درباره بحث استیلا بحث جالبی میکند با این مضمون که اگر در میان مسلمانان بر سرِ انتخاب خلیفه اختلاف افتاد و یکی از نامزدان امانت دار و ضعیف بود و دیگری جاهل ولی قدرتمند بود باید جانب فرد قدرتمند گرفته شود. زیرا ضعف شخص امانت دار به جامعه اسلامی باز میگردد و آن را تحت شعاع قرار میدهد ولی جهل و رذالت و شر و فسق فردِ قدرتمند به خودش بر میگردد و جامعه اسلامی از قدرتش بهره مند میشود. دوم شریعت محوری و دینپناهی:ماوردی و خنجی میگویند که اولین وظیفه سلطان اجرای احکام دین در جامعه است . یعنی یک جامعه زمانی شکل میگیرد که تسلیم احکام دینی باشد.
سوم تقدیرگرایی:این اندیشه در جهان باستان هم وجود داشته و حاکمیت و خلافت را مشیت می دانستند و خارج از اراده انسان. همین موضوع جامعه پذیری [سیاسی]افراد را سرعت میبخشد. البته منظور جامعه پذیری عامه هست نه نخبگان.
این اندیشه عقبه دار و کهن است و در ایران باستان و اسلام مطرح بوده و انسان در مشیت الهی نمی توانید دخالت کند. کما اینکه خلیفه جانشین خداوند است. یعنی مخالفت با جانشین خدا مخالفت با خود اوست. پس سه ویژگی زور و غلبه یا استیلا، دینپناهی و مشروعیت، تقدیرگرایی و مشیت محوری ویژگی های مشترک مشترک سیاستنامه ها در سده های میانه هستند.
تقوی: خیلی ممنون. به عنوان نکته آخر اگر چیزی هست لطفا بفرمابید.
یزدانی: نکته آخر یک نکته عام هست. شریعتنامه نویس وقتی حس میکرد احکام دین در جامعه اجرا نمیشود رو به شریعتنامه نوشتن میآورد. بنابر این به صورت ساختارمند به بحث و نوشتن شریعتنامه ها روی میآوردند. و این بحث ساختارمند زمانی رخ میدهد که بتوان به یک تاریخ آرمانی و رهایی بخش یا تاریخ رستگاری و نوید بخش چنگ زد. یعنی دوره ای که همه چیز خوب و آرامنی بوده. پس باید از آن دوره الگو برداری کرد. شریعتنامه ها وقتی که صدر اسلام را با زمان خود مقایسه می کردند دچار یک دوگانگی و تضاد میشدند. تضاد این بود که گذشته جامعه اسلامی مانند امروزش نبود و شرایط عوض شده بود. و تفکرات متفاوت و جغرافیای وسیعی وجود داشت. آنها (شریعتنامه نویسان)در جهت آشتی دادن حکومت زمان خود با تاریخِ رستگاری که همان صدر اسلتم بود تلاش میکردند و به تدوین متون فقه سیاسی روی میآوردند. در کل باید گفت که شریعتنامه ها به حداقل ها چنگ میزدند و حداقل ها را دست آویز میکردند. همانطور که می دانید در آن زمان شکوه و اقتدار خلیفه از دست رفته و شریعتنامه نویس در حال مشروعیت بخشیدن به زور و غلبه و استیلا است. و در نتیجه به حداقل ها چنگ میزند. منظور از حداقل همان جاری شدن احکام دین در جامعه است. یعنی آن جامعه با تاریخ رستگاری و رها بخش خود فاصله دارد.
کتابها۱_ قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام از دکتر فیرحی۲_ درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران از طباطبایی۳_ اندیشه سیاسی در اسلام پاتریشا کرون۴_ آیین حکمرانی ترجمه احکام السلطانیه ماوردی۵_ ترجمه سلوک و الملوک اثر روزبهان خنجی، با کوشش محمدعلی موحد ۶_ اندیشه سیاسی در اسلام و ایران از حاتم قادری۷_ مبانی مشروعیت خلافت از حاتم قادری۸_ سیاست الشرعیه ابن تیمیهمقالات:۱_تاریخ اندیشه سیاسی از صادق حقیقت۲_ نظریه مشروعیت و استیلای حکومت در اندیشه روزبهان خنجی از محمدمهدی نادری۳_سیاست نامه نویسی در ایران، مقصود رنجبر
1 دیدگاه در “شریعتنامه نویسی در جهان اسلام”