چکیده
داستان حضرت نوح و طوفانی که در دوران او رخ داده است، دست کم دارای سه روایت اصلی است.
روایتی که در سنگنوشتههای سومری و بابلی یافت شده است، روایتی که در تورات ذکر شده و داستانی که در قرآن آمده است.
باوجود اینکه بسیاری داستان طوفان نوح در تورات را ، بهدلیل شباهت بسیار با روایت بابلی، الهام گرفته از آن میدانند، اما وجود این داستان در قرآن به مسلمانان یادآور میشود که این داستان صرف یک افسانه نیست و ریشه در واقعیت دارد.
داستان طوفان در سومر و بابل
قدیمیترین روایتی که از این داستان به دست ما رسیده است، مربوط به زمان سومریان است و لطیفترین آنها صورتی است که در ذیل حماسه گیلگمش، پهلوان بابلی آمده است. و آن روایت چنین است:
خدایان چون از گناه ابنای بشر به خشم درآمدند، آهنگ آن کردند که با طوفانی شدید، نوع و نژاد او را براندازند و آدمیان را محو و نابود سازند. این سر نهانی به طور اتفاقی به گوش یکی از آدمیان رسید.
ائا که از خدایان مهربان بود و نسبت به مردی موسوم به اوتناپیشتیم (که در تورات و قرآن نوح نامیده شده) بر سر لطف بود، نهانی او را از این خطر آگاه ساخت.
” خانه بگذار و یکی کشتی ساز همی کن و از هرگونه جانداری جفتی به کشتی اندر بنشان ”
اوتناپیشتیم، خود داستان را برای گیلگمش اینگونه تعریف میکند که برای ساخت کشتی جوانترین مردان ایشان قیر میآوردند و بهنیروترینشان دیگر چیزها که بهکار میبود. هفتمین روز ، به شامگاهان کشتی به تمامی آماده بود. پس همهی آنچه را در تملک من بود به کشتی
بردم: از سیم آنچه مرا بود به کشتی اندر نهادم، از زر آنچه مرا بود به کشتی اندر نهادم، از جاندار آنچه مرا بود به کشتی اندر نهادم، کسانام را همه به کشتی اندر نشاندم، گلههای صحراگرد و جانوران وحشی و کار استادان را همه به کشتی اندر نهادم.
در روز معین، خدای ظلمات، بارانهای سنگین روا داشته و از افق، ابری سیاه برمیخیزد و رعدی هولناک به غرش درمیآید و طوفان به غایت شدت میرسد و سیلاب تمام سطح جهان را فرا میگیرد و آب از قله کوهها بالاتر میرود.
چون کار به اینجا رسید خدایان خود از این طوفان به هراس افتادند پس برخاستند و به آسمان رفتند.
خدایان در فراسوهای جهان همچون سگان بر خود خمیدند، ” ایشتر” فغان همیکند، ” او” با آواز دلانگیز دهانش همی ناله کند.
و آدمیان همه در گل و لای مدفون گشتند. شش روز و هفت شب باد گردنکش وزید و طوفان زمین را کوفت. چون روز هفتم برآمد، طوفان سرکش فرو نشست، دریا آرام یافت و طوفان بزرگ آرام یافت.
چون به جهان نظر کردم همه سراسر دریا بود و جانداران همه خاک رس شدهبودند، پس کشتی بر کوه نیثیر پهلو
گرفت.
سپس کبوتر و پرستویی را گسیل داشتم، اما این پرندگان به کشتی بازگشتند و این امر حاکی از آن بود که آنها هیچ آرامگاهی نیافته بودند. پس زاغی را از کشتی آزاد ساختم، آن پرنده فرو رفتن آب را ملاحظه کرد و آوازی داد.
پس بر فراز قله کوه ، به عنوان سپاسگزاری قربانی کردم.
آنگاه خدای انلیل که خشم گذشتهاش فروکش کرده بود به کشتی در آمد و گفت: “اوتناپیشتیم از این پیش در شمار آدمیان بود، باشد از این پس با جفت خویش همتای ما خدایان گردد.”
و بدین ترتیب آنها از عمر جاودانگی بهرهمند شدند.
روایت جاودانه شدن اوتناپیشتیم و همسرش تنها در داستان بابلی ذکر شده است.
داستان طوفان در تورات
برخلاف روایت سومری که از علت خشم خدایان سخنی به میان نیامده است، روایت تورات علت خشم خدا را
اینگونه بیان میکند:
در این زمان که تعداد انسانهای روی زمین زیاد میشد،
پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسانها شدند. (منظور از پسران خدا ممکن است نسل خداپرست شیث باشد اما برخی معتقدند که منظور، فرشتگانی میباشند که از فرمان خدا سرپیچی نمودند.) و هر کدام را که پسندیدند برای خود به زنی گرفتند. پس مردانی غولآسا از ازدواج آنها بوجود آمدند.
هنگامی که خداوند دید مردم غرق در گناهاند و دائما به سوی زشتیها میروند، از آفرینش انسان متاسف و محزون شد. پس فرمود: “من انسانی را که آفریدهام از روی زمین محو میکنم. حتی حیوانات و خزندگان و پرندگان را نیز از بین میبرم.”
پس به نوح فرمود: ” با چوب درخت سرو یک کشتی بساز و در آن اتاقهایی درست کن، درزها و شکافهای کشتی را با قیر بپوشان… با تو عهد میبندم که تو را با همسر و پسران و عروسانت در کشتی سلامت نگاه دارم.”
در اینجا هم مانند روایت بابلی، حضرت نوح از تمام حیوانات یک جفت به داخل کشتی میبرد.
هنگامیکه نوح۶۰۰ ساله بود، در روز هفدهم ماه دوم، طوفان آغاز شد و ۴۰ شبانه روز به شدت باران بارید و همهی آبهای زیرزمینی فوران کرد، سرانجام بلندترین
کوهها نیز به زیر آب فرو رفتند و هر موجود زندهای که در
خشکی بود، نابود شد.
بعد از ۱۵ روز آبهای زیرزمینی از فوران بازایستادند و باران قطع شد تا اینکه کشتی روی کوه آرارات قرار گرفت. نوح پنجرهی کشتی را گشود و کلاغی را رها کرد اما کلاغ بازنگشت. پس از آن کبوتری را رها کرد اما کبوتر جایی را نیافت و برگشت.
پس از ۷ روز همان کبوتر را رها نمود، هنگام غروب کبوتر درحالیکه برگ زیتون به منقار داشت، نزد نوح بازگشت. یک ماه بعد نوح مشاهده کرد که سطح زمین خشک شده است.
خداوند به نوح فرمود: “اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید”
آنگاه نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرندهی حلال گوشت بر آن قربانی کرد.
خداوند از این عمل خشنود گردید و با خود گفت: “من بار دیگر زمین را به خاطر انسان لعنت نخواهم کرد… تا زمانیکه جهان باقی است، کشت و زرع و سرما و گرما و روز و شب همچنان برقرار خواهد بود.”
آنگاه خداوند عهدی با آدمیان بست و فرمود که شما
میتوانید از گوشت همهی حیوانات و خزندگان و پرندگان و ماهیان برای خوراک استفاده کنید اما گوشت را با خونش که بدان حیات میبخشد، نخورید.
کشتن انسان جایز نیست، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است. هر انسانی که انسان دیگر را به قتل برساند، باید به دست انسان کشته شود.
و این نخستین دستور قانون عدالت است که از طریق نوح به نوع انسان ابلاغ شد که در آن خداوند انسان را به رعایت حرمت و تقدس حیات انسان فرمان داد و به منظور تحکیم و تقویت این حرمت، خوردن خون حیوان را منع فرمود، زیرا خون نماد حیات است و بدین قرار باید آن را مقدس دانست.
از سوی دیگر کیفر مرگ را برای ریختن ظالمانهی خون انسان مقرر فرمود.
و این عهد، تنها در تورات بازگو شده است.
داستان طوفان در قرآن
در قرآن هم داستان حضرت نوح و طوفان زمان او، با کمی تغییر و البته به طور خلاصهتر، ذکر شده است.
قرآن مناظرهی میان نوح و قومش را بارها بیان کرده است.
نوح، قوم خود را به پرستش خداوند یکتا دعوت میکند و به آنها درباره عذاب خدا هشدار میدهد اما اشراف و بزرگان قوم، که خداوند آن ها را در قرآن ستمکارتر و سرکشتر از قوم عاد و ثمود معرفی میکند، نوح را دروغگو میشمارند و به مردم می گویند که بتهای خود را رها نکنند و همچنین نوح را تهدید میکنند که اگر دست از کارهایش برندارد، او را سنگسار خواهند کرد.
بعد از دعوت بسیار، خداوند به نوح دستور ساخت کشتی را میدهد و میگوید که با نظارت و راهنمایی ما آن کشتی بزرگ و محکم را بساز. و قومش هر زمان که از نزد او عبور میکردند، نوح را مسخره میکردند.
زمانی که فرمان خدا فرا رسید و تنور فواره زد، خداوند دستور داد تا از هر حیوان دوتا دوتا وارد کشتی شوند و اعضای خانواده نوح هم سوار شوند.
و خداوند فرمود که همه هلاک میشوند مگر آنهایی که در کشتی داخل کردی.
در قرآن داستان یکی از پسران نوح که با گمراهان بود نیز مطرح میشود.
نوح که به پسرش دلبسته بود، هنگام سوار شدن بر
کشتی، پسرش را صدا زد و گفت پسر جان بیا با ما سوار
کشتی شو و با بیدینها نباش. اما پسرش به حرفهای او اعتنا نکرد و گفت که در برابر این طوفان به بالای کوه پناه میبرد . اما هنوز گفتوگویشان تمام نشده بود که امواج میان آنها فاصله انداخت و پسر نوح هم به غرقشدهها پیوست.
قرآن ماجرای پایان طوفان را اینگونه بیان میکند: “دستور رسید ای زمین، آبهایت را فرو ببر و ای آسمان، دیگر نبار. سیلاب فرو نشست و دستور خدا به سرانجام رسید. کشتی در مکان مرتفعی به آرامی پهلو گرفت و گفته شد: دوری و هلاکت بر قوم ظالمین باد.”
و در آخر خدا به نوح و همراهانش خیر و برکت میدهد و میگوید: “در سایهی سلامت و برکتهای ما بر تو و همراهانت و نسل شایستهتان، از کشتی پیاده شوید.”
منابع:
قرآن مجید، سورههای هود، نوح، شعراء، نجم.
عهد عتیق، سفر پیدایش.
اپستاین، ایزیدور، یهودیت:بررسی تاریخی، بهزاد سالکی، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۵.
اسمارت، نینیان، تجربه دینی بشر، جلد اول، محمد محمدرضایی، ابوالفضل محمودی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، ۱۳۸۳.
شاملو، احمد، گیلگمش، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۷.
ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، علیاصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
نویسنده: ریحانه متولیان